بعد از انقلاب صنعتی به اینور، زنان به سمتی سوق داده شده اند که هرچه بیشتر مثل یک مرد فکر کنند، مثل یک مرد رفتار کنند و بیشتر و بیشتر شبیه مردان بشن. و زنانگی تبدیل به مفهومی شده که رفته رفته داره به فراموشی سپرده میشه. احتمالاً شما هم مثل من دخترای زیادی رو دیدین و می‌بینین که ناخودآگاه این حس رو القا می‌کنند که انگار با یه مرد طرفین! و تعجب میکنید از اینکه از زنانگی تنها ظاهرش باقی مونده!
به قول پروفسور کارل گوستاو یونگ "زنانگی چیزی بیشتر از مونث بودنه." و امروزه اونقدر کمیاب شده که تبدیل به گوهری نایاب شده!
در این کتاب دکتر تونی گرنت چهار انرژی روانی برای زنان تعریف می‌کنه: دلبر، بانو، مادر و جنگجو.
اگه بخوام این چهار تایپ رو به آرکی تایپ های شینودا بولن نسبت بدم، دلبر معادل آفرودیت میشه، بانو = هستیا، مادر = دیمیتر و جنگجو = آرتمیس.
ایشون در این کتاب بهترین حالت برای یک زن رو ترکیبی از دو تیپ دلبر و بانو بیان می‌کنه.  و در توضیح این مطلب به طور خلاصه به قول حضرت حافظ:
" لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزد / که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال / هزار نکته در این کار و بار دلداریست"
 البته این بدین معنا نیست که دو انرژی دیگه باید حذف بشن. یک زن در ایستگاه های متفاوتی از سفر زندگیش لازمه انرژی مادری یا جنگجو بودنشو غلبه بده به دیگر حالاتش.

در آغاز کتاب، نویسنده سخنش رو با دروغ هایی که در دو قرن گذشته به خورد زن مدرن و جامعه ی امروزی داده شده شروع می کنه. از جمله دروغ جنبش فمنیسم که با ادعای کمک به جنس زن، دقیقا بر ضد زن عمل می کنه! و در ادامه‌ی کتاب نویسنده که خود روزی از طرفداران فمینیسم بوده سعی میکنه این ادعاشو مبنی بر بد فهمیده شدن زن با معرفی ماهیت واقعی زن بر اساس مطالعات، تجربیات، مشاهدات، تفکرات و یافته هاش تفهیم کنه.
او در آغاز کتاب افسانه‌ای رو شرح می ده که در نظر من بسیار جالب توجه بود. افسانه ی ملکه هیپولیتا از سرزمین آمازون. وقتی که یک زن جنگجو در مواجهه با مردی مقتدر و قدرتمند معنایش را از دست می دهد و معنای تازه‌ای می یابد!
البته این بی معنا شدن و معنایی تازه یافتن به شکل های دیگری هم می‌تونه اتفاق بیفته. مثلاً وقتی بانویی در تنگنای معیشتی گرفتار میشه، مادری فرزندشو در خطر می‌بینه و دلبری معشوق شو از دست می‌ده، هر سه تبدیل به زنانی جنگجو خواهند شد.
و باز البته این اتفاق تنها مختص به زنان نیست. همانطور که در سرگذشت عطار می‌بینیم.

عطار پس از شکست خوردن در به دست آوردن دختری که عاشقش بود، دوباره از زمین برمی‌خیزه و این بار در هیبت یک جنگجو. تبدیل به تاجری موفق و سرآمد می‌شه. و در حرفه ی خودش تبدیل به یک برند می‌شه. به طوری که بعد از اون دیگه هروقت کسی می‌گفت عطار، همه می‌دونستند از چه کسی داره حرف زده میشه ( هرچند سرنوشت، بازی های بیشتری برای او رقم زد و او دوباره بی معنا شد و عطار واقعی سال‌ها بعد شکل گرفت).
دکتر تونی گرنت در این کتاب همچنین از دغدغه ها و ترس هاش به عنوان یک زن برای رها کردن بُعد جنگجوی وجودش سخن میگه. و برای همین من خوندن این کتابو نه تنها به زنان و دختران، بلکه به مردان و پسران هم توصیه می‌کنم. تا بدونند که اگر پشت هر مرد موفقی، زنانی هستند که حمایتش می کنند، پشت هر زن برازنده و بانو صفتی نیز مردی هست که حمایتش می‌کنه و مسوولیت جنگ های زندگی شو به عهده می‌گیره و بر سرزمین وجود او پادشاهی می‌کنه. همانطور که او ملکه ی قلمرو پادشاهی اوست.

 


پ.ن:
البته من تمام جزییات این کتاب رو تایید نمی کنم. مثلا در جاهایی توصیه هایی به زنان می‌کنه که بیشتر منطبق با فرهنگ خودشونه و گاها ممکنه در چارچوب های زن ایرانی مسلمان نگنجه.
یا مثلاً برای ملموس کردن الگوی رفتاری دلبر-بانو تعدادی از بازیگرای قدیمی هالیوودی رو نام میبره که من وقتی چندتا از فیلماشونو به زور پیدا کردم و دیدم به نظرم شخصیت های چندان جالبی نیومدن و برای دلبر-بانو بودن زیادی هورتکی و گاها مصنوعی بودند!
نهایتا به این نتیجه رسیدم که بهترین جا برای پیدا کردن ردپای شخصیت دلبر-بانو شعر و ادبیاته. هرجایی که زنی جز به خاطر زیبایی اش در ظرف عشق توسط شاعری ستوده شده، اون زن یک دلبر-بانو بوده. چراکه این زن، الهام بخش مرد است.

 


پ.ن۲:
نکته ی جالب توجه دیگه ای که تو این کتاب بهش اشاره می‌کنه اینه که:
"قهرمان زندگی شما کسی نیست که شما دوستش دارین؛ بلکه کسیه که او شما رو دوست داره."

 



#فمنیست ها #بخوانید
#زن_بودن
#زنانگی
#فمنیسم
#کتاب_خوب